587.

ساخت وبلاگ

شنبه، بیست و سوم مهر، برای ساعت دوازده فراخوان داده بودن...

قرار بود جمعه عصر بریم شیراز، یکشنبه صبح برگردیم. گفتم خوبه، تظاهراتو هم شرکت میکنم.

چون قبلا خونده بودم نباید تنهایی بریم، گفتم زنگ بزنیم به یکی از رفیقامون که با هم باشیم.

نزدیکای ظهر بهش زنگ زدیم، گوشیش خاموش بود. گفتیم پس دیر زنگیدیم، رفته بیرون از خونه و گوشی نبرده...

بابا گفت شیراز اکثرا شبا شلوغ میشه...

بعد از ظهر بهش زنگ زدیم، خاموش بود باز!

عصر زنگ زدیم، فرداش زنگ زدیم، پس فرداش زنگ زدیم!

من اصولا آدم نگرانی‌ام... اولین چیزی که به ذهنم میرسه معمولا بدترین احتماله... گفتم نکنه گرفتنش!:(

حمیدرضا از فاز منفی دادن بدش میاد... گفت بابا ملت صد تا خط دارن، اینو خاموش کرده، یکی دیگه رو روشن کرده! آ ببین آنلاینه!

بهش پیام داد: نکبت کجایی چند روزه؟ چرا گوشیت خاموشه؟ نگران شدیم.

سین نکرد... نه اون دفعه، نه دفعات بعدش که باز دیدیم آنلاینه!

به یکی از دوستای مشترکمون پیام دادم: بتی جون از رضا خبر داری؟ چند روزه استوری نمیذاره، گوشیشم خاموشه. نگرانشیم...

+ گرفتنش!:(

235 ... گواهی نامه...
ما را در سایت 235 ... گواهی نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gandomru7 بازدید : 54 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:04