۳۸۵.

ساخت وبلاگ

آقای پدر تعریف میکرد:

بچه بودم. رفته بودم نونوایی. یه جایی اون ته‌مه‌های شیراز. تو اون کوچه پس‌کوچه‌ها. یهو چندتا مامور ریختن تو نونوایی و گیر دادن به نونوا که چرا نون‌ رو داری گرون میفروشی؟!! نونوا گفت وزن نون من بیشتر از بقیه نونواهاست.

یکی از نون‌ها رو برداشتن و وزن کردن و حرف نونوا ثابت شد. جریمه‌ش نکردن اما خیلی جدی بهش گفتن وزن نونت رو مثل بقیه نونواها بگیر و قیمتتو هم مثل بقیه بذار!


حالا.... هیچی. ولش کن!! 


+ این پستو دیروز نوشتم ولی زدم امروز منتشر شه!! الان احتمالا ما تو جاده‌ایم :)

235 ... گواهی نامه...
ما را در سایت 235 ... گواهی نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gandomru7 بازدید : 156 تاريخ : چهارشنبه 19 دی 1397 ساعت: 19:08