۳۳۴. چند روز دیگه صبر میکردی پلاک جدید میخوردی خب!!!

ساخت وبلاگ

اواخر اسفند بود...

هوا خیلی سرد بود...

شاید برف میومد، شایدم نه. یادم نیست!

پالتومو دورم پیچیده بودم و بدو بدو به سمت خونه میرفتم.

- آخه میدونید که، من خیلی سرماییم!-

خلاصه تو همین بدو بدوها، جلوی در خونه یه چیزی گیر کرد به پام.

نگا کردم دیدم یه سبده که یه پیرمرد کچل توش خوابیده!!

و اینگونه بود که من آقاگل رو به فرزندی قبول کردم!! :)))))


خب من تا حالا واسه کسی پست تولد ننوشته بودم... اما بالاخره مادرخونده بودن یه وظایفی هم داره دیگه!!!! هر چند قدرتو ندونن!! :دی


تولدت مبارک پسرم! ^__^

+ بسه یا بیشتر سوپرازت کنم؟!! :)


235 ... گواهی نامه...
ما را در سایت 235 ... گواهی نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6gandomru7 بازدید : 153 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 2:48