پنجشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۲۹ ق.ظ
داشتم اسما و فامیلیای تیتراژ خندوانه رو میخوندم، که فامیلی "لوءلوءیی" رو دیدم.
داشتم فک میکردم که مثلا اگه بخواد فامیلیشو جایی تایپ کنه که کیبوردش همزه نداشته باشه چه بد میشه!!
بعد یاد یکی از استادامون افتادم که اسم منو اشتباه تلفظ میکرد، بعد یاد بقیه خاطراتم با اون استاده افتادم!! دیدم باحاله گفتم واسه شمام تعریف کنم :)
زمان دانشجویی یه استاد پیر و فرتوتی داشتیم به اسم استاد پ. به حدی ایشون بیسواد بود که من نمیدونم چجوری دکترای عمران، اونم از منچستر، گرفته بود!!!!!
اما جالبی این استاد به خاطر بیسوادیش نبود! به خاطر حرفایی بود که میزد!!
۱. مثلا میگفت بچهها هر سوالی دارین از من بپرسین. بعد یکی از بچهها مثلا میگفت سیمان نوع یک با نوع دو چه فرقی داره، استاد میگفت سوالای درسی رو بیاین تو دفترم بپرسین! اینجا سوالای شرعیتونو بپرسین!!!!
۲. ترم دو که بودیم میگفت: پسرا با هر کدوم از این دخترا که میخواین ازدواج کنین بیاین به من بگین تا باهاشون صحبت کنم!
ترم شیش که بودیم میگفت: پسرا این دخترا هیچکدومشون زن شما نمیشن الکی زور نزنین!!
۳. یهو تو یه حالت جوگیرانهای خیلی حماسیطور میگفت: پسرا موز نخورین!!!!
۴. باز همون ترم دو بودیم، برگشت گفت دخترا، شما که تا حالا ازدواج نکردین واسه اینه که بختتونو بستن! برین پیش دعانویس!
بهش گفتم ما به این چیزا اعتقاد نداریم!
ترش کرد و گفت خیلی براتون متاسفم که به دعا اعتقاد ندارین!
گفتم استاد خیلی فرق هست بین دعا و خرافات!!!
تا روزی که نمرهها اومد استرس افتادن داشتم! :)))
۵. اسممو سر یکی از کلاسا همیشه اشتباه تلفظ میکرد. منم برام مهم نبود، فقط دستمو بلند میکردم که حاضری بزنه. یه روز یکی از پسرا گفت استاد اسمش اینه، نه اونی که شما میگین.
یهو با یه خنده خیلی خاصی گفت اون خودش هیچی نمیگه تو چرا اعتراض میکنی؟!! هان؟؟؟ چیکارش داری مگه؟! :/
۶. یه کلاسی باهاش داشتم، چهار تا دختر بودیم و سی و یکی پسر!
بعد میخواست ببره اردوی علمی.
دو تا از دخترا اون روز یه درس مهم داشتن و گفتن نمیایم. منم که شیراز کلاس نرمافزار داشتم. اون یکی دختره هم گفت پس منم نمیام.
استاد که شدیدا مایل بود دختر پسرا با هم ازدواج کنن (!!) خیلی بهش برخورد و در صدد انتقام برآمد! :))
فقط تصور کنین سوال زیر، سوال امتحان پایانترم یه درس مهندسی عمران، از یه دانشگاه سراسریه:
" سد ... را نقاشی کنید" !!!!!!! :/
گندم بانو:
:)
دارم سعی میکنم زیاد پستام درمورد جو نباشه!!!
واقعا این خاطرهها از جو نشات نمیگیره!!! میگیره؟!! :))
گندم بانو:
ممنون :)
+ :)) تلفظشو اشتباه میگفت، نه اینکه کلا یه چیز دیگه بگه ^__^
گندم بانو:
باز خوب بوده سوال تشویقی بوده.
مال ما سوال اصلی امتحان بود! :)))
ولی استاد شمام بدجنس بودهها! ؛))
گندم بانو:
حتی استاد تمام بود!!! :/
کلا این اعجوبهها همهجا هستن!!! همه جاهایی که آدمای
توانای دیگه باید میبودن!!!! :/
گندم بانو:
دلیل اینکه الان این خاطره یادم اومدو که گفتم که!!!! :)))
گندم بانو:
^__^
گندم بانو:
این معضلو که فک کنم اکثر پسرا دارن! :))
ما یه دختر همکلاسیمون بود فامیلیش پورابراهیم بود. همه استادا موقع حضور غیاب
میگفتن آقای پورابراهیم! :))
ولی معضل من یه چیز دیگه بود!
استاد به جای سَمیرا، میگفت سُمَیرا !!!! یعنی خودشو زجرکش میکرد تا اسم منو بگه
ولی هر جلسه هم میگفت!! انگار مجبورش کرده بودن :))
گندم بانو:
دیگه مجبور شدم شفافسازی کنم! :)))
چون پیر و فرتوت بود!! اسمم تا حالا به گوشش نخورده بود!
+ توی اینستا که اسممو نوشتم!!! بی دقت شدی کارآگاه! ^__^
گندم بانو:
یعنی تو دبستان هم همچین سوالی ندیده بودم! :)))
شایدم فک کرده نسبتی با سمیه دارم :)
گندم بانو:
چرا استاد شدن اصن؟؟؟ قحطی آدم با سواده؟؟؟
اینا رو نگه میدارن و دکتر اکسیریفرد رو اخراج میکنن :/
گندم بانو:
آها!! آره! :)
مشکل تو تلفظ نیست! دیکتهس! :))))
گندم بانو:
اوهوم! :)
سلامتی :)
گندم بانو:
نه دیگه! ندیده بودم سد رو!
واااقعا! :)))
گندم بانو:
ممنون ^__^
گندم بانو:
به فکر بودنش مسخره بود آخه!!!!
مثلا اثبات فرمول میداد، میگفت برین از دانشجوهای ریاضی بپرسین.
بعد به پسرا میگفت از دانشجوهای دختر بپرسین! :/
گندم بانو:
کلا شوت بود! هیچی بهش نمیومد! :))
گندم بانو:
نه به خدا! عین واقعیته
گندم بانو:
سلام
ممنون
واقعا اساتید زحمتکشی داریم!
واسه همینه که هیچجا کسی رو بدون سابقهکار استخدام نمیکنن! ://
گندم بانو:
منم تا جایی که میشد باهاش درس نمیگرفتم.
ولی گاهی مجبور بودیم. بعضی درسا رو فقط همین استاد ارائه میکرد.
گندم بانو:
:)
دیوونه بود رسما!
گندم بانو:
آها! گفتی اسم رند، فک کردم گندمو میگی! فک نمیکردم سمیرا رند باشه! :))
فامیلیمو از کجا یاد گرفتی آخه؟!!! :))))
گندم بانو:
وااااقعا! :)
گندم بانو:
چند نفر از بر و بچ با هم ازدواج کردن.
ولی نه به خاطر تلاشای این شیخ مجنون! :)))
و اکثرا هم روششون مورد پسند این شیخ بزرگ نبود!
بیاف و جیاف بودن بعد مزدوج میشدن :)
گندم بانو:
خیییلی سخت بود!! اصلا اخلاقش خاص بود!
خوشحالم اون روزا گذشت!
گندم بانو:
نمیدونم والا!! میگفتن بورسیه بوده!!
:)
خبرای خوب :)
توی کانال تلگرامم میذارم کارامو
گندم بانو:
:|
235 ... گواهی نامه...
ما را در سایت 235 ... گواهی نامه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6gandomru7 بازدید : 172 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 16:45